یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی ودلتنگی...
פֿـــנآیـآ بـﮧ امیــנ פֿــوנتــــ
نـــﮧ
بنـנه ބـآے بیـפֿــوנتــــ...
وقـتـے پـُشـتـت حـَرفــ زیـآده کہ :
یآ آرزوشونه جــآت بـآشــنُ نمـی تـونـن
یـــآ اینکہ
مـے خوآن بـآهــآت بـآشـَن و در حــَـدِت نیـســتن ...
آرهـ...
ایـنـ طوریـآسـ..!
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
سهراب سپهری
♥شجاع باش♥
♥حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی♥
♥هیچکس نمی تواند تفاوت بین این دو را تشخیص دهد . . .♥
ڪـﮧ شُعـآر مَـردمـش {مـرگـ بَـر آمـریڪاست}
ولـے آرزویشـآن یڪبـآر {دیـدטּ آمـریڪآست}
چشمهايت را ببند ،
در دلت با خدا سخن بگو ،
به همان زبان ساده ي خودت سخن بگو ؛
هرچه ميخواهي بگو ، او ميشنود . . .
شايد بخواهي تورا ببخشد ،
يا آرزويي داري ،
شايد دعايي براي يک عزيز و يا شکرش ،
بــگو ميشنود . . .
اين لحظه ي زيبا را براي خودت تکرار کن ؛
پــرواز دلـت را حـس خواهـي کـرد . .
گرچه گردش پرگار تقدیر در دست تو نیست
اما "مرکــــــــــــــــز" را ...
که درست انتخاب کرده باشی ...
"دلت قرص باشد"...
دیگر هر چه می خواهد بچرخد ...
هر چه می خواهد بچرخد
پس مرکز قلبـــــــت را درست انتخاب کن..
دلم شکسته ، دلم را نمی خری آقا ؟
مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا ؟
اگر چه غرق گناهم ولی خبر دارم
تو آبروی کسی را نمی بری آقا .
خـدایـا!
بـ ه خـودتـــ قـَسـم ،
مـن بـ ه واژه واژه ی حـرفـهـایـتـــ ،
آنـقـدر ایـمـان دارم کـ ه بـ ه رحـمـتــ و بـزرگـیـتــ.
اُدْعُونِـی أَسـْتَـجِـبْـــ لَـكُـمـْ . . .
امّـا خـالـی بـرگـشتـن دسـتـهـایـم ،
از درگـاهـتـــ را بــ ه پــای چـ ه بـگـذارم ؟
حـِکـمَـتــ ؟!
مـَصلحَـتــ ؟!
قـِسمـَتـــ ؟
میگـטּ :פֿـــــــــــــــــבا
+سـَعـے نَکُـטּ مُتفآפت باشـے
✘:تو مُخَــــــــم هَنــو هَـضمِ بَعـــضے اَز چــــــيزــآ وآسَم سَختــہ
اَز اين حِـــس مُتَنَــــــفِرَم
چــون جَوابـي واسَــش نَـבآرَم!
✘:چقــدر سخــته
کـه لــبریز باشــ ـــــی از"گفــــــتن"ولی...
هیــچ جـا محــرمی نـباشـه مخاطب خاص
خسته ام !
از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاک…
بارانی بفرست
چتر گناه را دور انداخته ام !
ﻭﻗﺘــﯽ ﻣــ
ـُـــﺮﺩﻡ
ﺑاﻟﺸﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ
ﻣﻦ ﺩﻓﻦ
ﮐﻨﯿﺪ!
ﻻﺯﻣﺶ
ﺩﺍﺭﻡ. . .
ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻫﺪ
ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ
ﭘﻨﻬﺎﻥ
ﻣﻦ ﺍﺳﺖ!!!
از آدґ هــآ بگــذر!
دلـَـت رآ گنـــــده تــَر ڪن
نـ ـآراحتِ این نبـ ـاش
ڪـﮧ چـ ـرا جاده ے رفاقــَـت با تـ ـو همیشــﮧ یکــ طرفــﮧ استــ ...
مهــґ نیست اگر همیشــﮧ یک طرفــه اے ...
شــآد باش کــه چیزی کــґ نگذاشتـــﮧ ای
و بدهکــارِ פֿــ ـ ـ ـودت ، رفـ ـ ـاقـت و פֿـ ـ ـ ـ ــدایتــ نیستی ...
دردی کهنه وپنهان قلبم رامیفشارد؛
انگارخداهم گوشهایش پر شده؛
خدایا هوای دلم ابریست؛
سرم رابه کدامین شانه تکیه دهم ؟؟
تنهای میخواهم و یک دل سیرگریه
شایدآخربه رحم آمدی!!!
آدَم هـا هَمیـטּ اَند..
کَسے بَرای ِ بودَבטּ نیـامَده ، نمے آیَد...نخواهـב آمد......
کشورما!!!!
جایی است که مردانش نسبت به خواهر ومادر خودغیرتی هستند ونسبت به خواهر
خـُـנآ جآכּ
נیگَر تـَوآכּ ِ خوآωـتَـכּ نـَـנآرҐ
اِمشَبــ تــُـو נُعـآ ڪُـכּ
مَـכּ مےگویَمـ آمیـכּ
بــه ωـَـلآمتـــے همــه اونـآیــے کــه פـآلشـوלּ פֿــوب نیـωــت اَمـــّـآ ...
از همين درختی که دوباره سبز شده است
از همين خورشيدی که مهربان تر شده
و از همين بارانی که گاه و بيگاه می بارد می شود فهميد ,
خدا هنوز هم حواسش به ما هست ...!!!
از تصادف جان سالم بدر برده بود...
و میگفت زندگی خود را مدیون ماشین مدل بالایش است...
و خدا همچنان لبخند میزد . . .
" هــیــــچــ ڪـَـــــســ شَبیـــہ פَـرفہآیَشــ نیستـ "
غرق خوابم
خوابم نمے برد
قلمم هم تکه تکــ ـ ـــ ــ ــ ـ ــه مےنویسد
خسته شده
از داستان تکرارے اش
که هر روز با آن دست و پنجه نرم مےکند
دنبال چه مےگردم
در کوچه پس کوچه هاے این شهر مجازے
خدا مےداند...!!
♛ .. خُـבایـــ ـ ــ ـ ــا .. ♛
!! .. مـَטּ عـــاشـــق بــرنــــامـﮧ ریزیتــــمـ .. !!
، .. هـر وقـتـ میگمـ בیگـه بــבتـر از ایـن نمیشــﮧ .. ،
||| .. یـﮧ اتفــاق بـבتــر مـے افتـﮧ .. |||
× .. کـﮧ بـﮧ غلـط ڪـرבن مـے افتـــمـ .. ×
گذشته که حالم را گرفته است
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم
و حال هم که حالم را به هم میزند
چه زندگی شیرینی...!!