علم بهتر از ثروت است؟.....
كودكي كه مي د اند گريه هاي مادرش
ودستهاي پينه بسته پدرش و حتي گرسنگيش همه از بي پوليست،..
چگونه در مدرسه بنويسد:
علم بهتر از ثروت است؟...............
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی ودلتنگی...
كودكي كه مي د اند گريه هاي مادرش
ودستهاي پينه بسته پدرش و حتي گرسنگيش همه از بي پوليست،..
چگونه در مدرسه بنويسد:
علم بهتر از ثروت است؟...............
دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد
کارون زچشمه خشکیدالبرزلب فروبست
حتا دل دماوند آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند آسان رهید وبگریخت
رستم در این هیاهو گرز گران ندارد
روز وداع خورشید زاینده رودخشکید
زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها بر کام دیگران شد
نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد
دارا کجای کاری دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد
آییم به داد خواهی فریادمان بلند است
اما چه سود که اینجا نوشیروان ندارد
سرخ وسپید وسبزست این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش ای مهرآریایی
بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد
به" دلتنگی هایمـــ " دست نزن
می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!
آنگاه غرقـــــ می شوی
در سیلابـــــ اشكهایی كه
" بهانه ی روانــــــ شدنش هستی " !!!
بر روی سنگی خواهم نوشت تا آیندگان بدانند!…
آدم های زمان من…
از هم که دور بودند عاشق میشدند!…
نزدیک که می شدند طلاق میگرفتند
چه سخت .. …
هم ابر باشد ! …
هم باران باشد ! …
هم خیابان ِ خیس باشد ! …
امـــــا…
نه تـــــو باشی …
نه دستی برای فشردن باشد …
نه پایی برای قدم زدن باشد …
و نه نگاهـــی برای زل زدن
يا مقلب قلبمان سنگي شده عاري از احساس دلتنگي شده، يا محول حالمان را حال كن خشكساليهايمان خوش سال كن، باز گردان شادي ديروز را بعد از اين پيروز كن نوروز را،
نوروز خجسته باد.
تو خوب باش ، حتي اگر آدم هاي اطرافت خوب نيستند ...
تو خوب باش ، حتي اگر همه از خوبي هايت سو استفاده کردند ...
تو خوب باش ، اگر جواب خوبي هايت را با بدي دادند ...
تو خوب باش ، همين خوب ها هستند که زمين را براي زندگي زيبا مي کنند
دلـتَنگت می شوم…
چـشمانم را روی هم می گذارم
بلکه یادت را فراموش کنم…
تـو بگو دلــکم
مگر می شــود یــک عـمری را فراموش کـرد؟
نــه از خــاکــم ، نــه از بـــادم
نـــه در بــــــنــدم ، نـــه آزادم
نـــه آن لـیـلا تـرین مــــجــــنــون
نــه شـــیــریــنــم ، نــه فــرهـادم
فـقـط مـثـل تـو غـمـگـیــنـم
فـقـط مـثـل تـو دلــتـنـگـم
اگــر آبـی تـر از آبـم
اگـر هـمـزاد مـهـتـابم
بـــدون تــو چـــه بـــی رنـــگــم
بــــدون تــــو چـه بـــی تــــابــم
____________________________________________.
دوســـت خوبــــم با عرض تبریک عیــــــد
اینــــا خطــــهای دفتـــــــرخـــــاطراتـــــــمه.
واپسیــــن روزایـ ســــال 90 یــه جملـــــه بــهـ یادگـــار بــــرام بنـــویــس.
ممنون که مینویسی برام
من عشق را در تو
تو را در دل
دل را در موقع تپیدن
وتپیدن را بخاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را در شب
شب را در بستر
و بستر را برای اندیشیدن برای تو دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم
تقدیم به کسی از عشقم خبر نداره
عزیزتر از جانم ...
در اغوش خدا گريستم، تا نوازشم كند،
پرسيد فرزندم حوايت كو؟
اشكهايم را پاك كردم
و به او گفتم در آغوش ادم ديگريست
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت غم ها شده ام.
وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم هاشده ام.
من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ هاشده ام.
کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام..
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما بخوري متوجه خواهی شد
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت باران لعنتی!
- این است معنی مادر-
روزی دروغ به حقیقت گفت میل داری که با هم شنا کنیم ؟؟
حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد ،
آن دو باهم به کنار ساحل رفتند و حقیقت لباسش را بیرون آورد ،
دروغ حیله گر لباس های او را پوشید و از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است
و دروغ در لباس حقیقت زیبا و فریبنده.
ما هم دل داریم آ
خدا درددل داریم آ
خدا نماز و التماس کارمه
غم و آه سینه سوز یارمه
کاری جز دعا به درگاهت ندارم
دستم خالیه آ
در بساط ندارم سرنوشت
هر کی هر چی هست همونه
هر چی اوس کریم قسمت کنه همونه
4شنبه سوري كه مجردي از رو آتيش بپريم فقط دلمونو ميسوزونه؛
سلامتي همه ما مجردا كه امشبم بايد دلمون بسوزه ازديدن عاشقايكه دست تودست هم از رو آتيش ميپرن!
4شنبه سوري مبارك دلسوخته ها
چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره
تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه
تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده
تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه
زیاد خوب نباش...
زیاد دم دست هم نباش ...
زیاد که خوب باشی، دل آدم ها را می زنی
آدم ها این روزها ، عجیب به خوبی ...
به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند
زیاد که باشی، زیــــــــــادی می شوی...
آموختـــــه ام كه خـــــداعشـــــق است و عشـــــق تـــــنها خـــــداست
آموختـــــه ام كه وقتي نا اميدميشوم،خـــــدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظار ميكشد تا دوباره به رحمتش اميدوار شوم
آموختـــــه ام اگر تا كنون به آنچه خواستم نرسيدم خـــــدا برايم بهترينش را در نظرگرفته
آموختـــــه ام كه زندگي سخت است ولي من از اوسخت ترم .
بـــــه امیـــــد آراـــــمش .
خـدایا! من دلم قرصه! کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت ، که حتی روز ، روشن نیست!
کسی اینجا نمی بینه ، که دنیا زیر چشماته!
یه عمره یادمون رفته ، زمین دارمکافاته
فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه هاکردم!
که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تو برگردم!
خدایا وقت برگشتن ، یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرم آغوشت ، اگه میشه منم جا کن.
يار من,يوسف,نيا اينجا كسي يعقوب نيست
لحظه ای چشمانشان از دوريت مرطوب نيست
اي گل زيباي من , از غربتت اشكی نريز
نازنين ، اينجا خدا هم پيششان محبوب نيست
گرچه درهرجمعه ، ای زيبا، دعايت ميكنند
بهترينم ، اين دعاها جنسشان مرغوب نيست....!
الــــهمـــ عــــجــــلـــ الـــــــولــــــــــــيكــــ الــــــــــــــفرجـ
اگه دستــم به جـــدایـی برسه
اون رو از خاطره ها خط میزنم از دل تنگ تموم آدمها
از شب و روز خدا خط میزنم اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت میکنم نمیگذارم کسی عاشق نباشه
ماه رو بین همه قسمت میکنم....
آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...
پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشود بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !
شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...
خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما
زودتر از او به خانه بر مي گردد !
به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن
ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!
سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛
سلامتيه اون پسري که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت...
..
20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت....
... ... ... ... ..
30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!!
..
باباش گفت چرا گريه ميکني..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...! :(
هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…
ولي پدر ...
... ... ... ...
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
به سلامتي پدر و مادرها
(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛
اشکهاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مرواريد!
حرفها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .
دست پر مهر مادر
تنها دستي ست،
که اگر کوتاه از دنيا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...
پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!!
... ... ...
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتي هرچي پدره
مادر
تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"هايش را باور کرد
حتي اگر نگويد...
سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه
اما غصه شو با سيگار و دود سيگارش!
مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته ی تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده ی تو ، دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه ی تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود!
مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن....
پدرم هر وقت ميگفت "درست ميشود"...
تمام نگراني هايم به يک باره رنگ ميباخت...!
مردان پيامبر شدند؛
و زنان مادر؛
قداست پيامبران را توانستهاند به زير سوال ببرند؛
ولي قداست مادران را هرگز..!
آدم پير مي شود وقتي مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــدا ميزند اما جوابي نميشنود.........
ممماااااااااااادددددددررررررر..............
تو 10 سالگي : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگي : " ولم کنين "
تو 20 سالگي : " مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگي : " بايد از اين خونه بزنم بيرون"
تو 30 سالگي : " حق با شما بود"
تو 35 سالگي : "ميخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگي : " نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو هفتاد سالگي : " من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...!
بيايد ازهمين حالا قدر پدرو مادرامونو بدونيم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...
بهشت از آن مادران است در حالي که به جز پرستاري و نگهداري از فرزندان ، هيچ حق ديگري نسبت به آتها ندارند و براي بيشتر چيزها اجازه ي پدر لازم است !!!!!
وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ، ميفهمي پير شده ! وقتي داره صورتش رو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ، ميفهمي پير شده ! وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ، ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چي نميگه... و " وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش ، دلت ميخواد بميري..."
اگر 4 تکه نان خيلي خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشيد
کسي که اصلا از مزه آن نان خوشش نمي آيد (( مادر )) است
ولی نمی دانم چرا ...
خیلی ها ...
و حتی خیلی های دیگر ...
می گویند :
" این روز ها ...
دوست داشتن
دلیل می خواهد ... "
و پشت یک سلام و لبخندی ساده ...
اما
من " سلام " می گویم ...
و " لبخند " می زنم ...
و قسم می خورم ...
و می دانم ...
" عشق " همین است ...
به همین سادگی ...
دلم می لرزد
برای دخترکان لچک به سری که امروز ذهن خیابان پر است از لخ و لخ دمپایی های لاستیکی پاره شان
و فردا دل خیابان می لرزد ار تق و تق کفشهای پاشنه میخی که معلوم نیست به کدامین سو هدایتشان می کند؟
دلم می لرزد
...برای دخترکانی که امروز دعا می فروشند و فردا شاید
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:
پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .
پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.
پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.....
پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.
پسر چهارم گفت: نه! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!
مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک
درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید:
همه حاصل آنچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند
اگر در \"زمستان\" تسلیم شوید، امید شکوفایی \"بهار\" ، زیبایی \"تابستان\" و باروری \"پاییز\" را از کف داده اید!
مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!
زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین؛ در راههای سخت پایداری کن:
لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند
زیر بــ ــارانـــ بیا قدم بزنیم حرف نشنیده ای به هم بزنیم
نو بگوییم و نو بیندیشیم عادت کهنه را به هم بزنیم
و ز بــ ــارانـــ، کمی بیاموزیم که بباریم و حرف کم بزنیم
کم بباریم اگر، ولی همه جا عالمی را به چهره نم بزنیم
سخن از عشق، خود به خود زیباست سخن عاشقانه ای به هم بزنیم
قلم زندگی به دل است زندگی را بیا رقم بزنیم
سالکم قطره ها در انتظار تواند زیر بــ ــارانـــ بیا قدم بزنیم
مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست،بداست
ونه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سرمن می چرخید به خیالش قندم
یاکه چون اغذیه مشهورش تابه آن حد گندم
ای دوصد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یادتو بیرونم کرد
مگسی را کشتم