نيستم
كنار بغض آسمان
.
زانو ميزنم
.
با آوايي ملهوف
.
تمنا ميكنم
.
نبار آسمان
.
نيستم
.
تا برايش
.
سوپي آماده كنم...
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی ودلتنگی...
كنار بغض آسمان
.
زانو ميزنم
.
با آوايي ملهوف
.
تمنا ميكنم
.
نبار آسمان
.
نيستم
.
تا برايش
.
سوپي آماده كنم...
داریـــم جایی زندگی میکنیم که هـــرزگی مــُـد ؛
بی آبرویـــی کـــلاس ؛ مستی و دود تفریـــح .
دزد بودن و لـــاشخوری و گـــرگ بودن رمز موفقیت …..
وقتی به اینا فکر میکنم میبینم جهنم همچین جای بدی نیست
دنیا” ، بازیهایت را سرم در آوردی… گرفتنیها را گرفتی… دادنیها را ” ندادی “…
حسرتها را کاشتی… زخمها را زدی … دیگر بس است… چیزی نمانده …
بگذار آسوده بخوابم … محتاج یک خواب بی بیدارم
خستگي را تو به خاطرمسپاركه افق نزديك است وخدايي بيداركه تو را مي بيندوبه عشق تو همه حادثه هاميچيند كه به يادش باشي وبداني كه همه بخشش اوست وهمينش كافيست...
خدایــــــا من چه ســــازم
.
خستــــــه ى راهـــــــی درازم
.
نه فرهـــــــــادم که مرد از داغ شـــــــــیرین
.
نه ایـــــــــوبم که با دنـــــــــیا بسازم
خــــدای من همان خـــــداییست که بدون هیچ انتظاری همه را دوســــت دارد
و وفـادارتــــــــــــــرین معشـــوق هم اوست که انسان را پس از همه خــطاها
و دل دادن به دنــــــیا و اهل دنیا در آغـــوش عشـــــــــــــق میپذیرد . . .
.
دقایقی تو زندگیم هست
..
که دلم برای تو انقدر تنگ میشه
...
که دلم میخواد تو رو از تو رویاهام بیرون بکشم
....
وتوی دنیای واقعی با تمام وجودم بغلت کنم
.....
اینگونــه زندگــی کنیـم :
سـاده امّا زیبــا
مصمـم امّا بی خیـال
متواضـع امّا سربلنـد
مهربـان امّا جـدی
سبـز امّا بی ریـا
عــاشق امّا عــاقل
آمدند
آمدند و آمدیم به این زندگی به این دنیا با چشمانی پر از اشک چون می دانستیم به کجا آمده ایم و برای چه آمده ایم....
آمده ایم برای درد کشیدن.....
تنفر از یکدیگر برای پست کردن خود و این زندگی اما هیچوقت ندانستند.....
ندانستیم برای چه ؟ برای کدام اعمال به این دنیا که خود زندانیست بدونه میله پا گذاشته ایم وهمین ما را دل خوش کرده است که آزادیم وخود را در آن حبس میکنیم و دروغ می گوییم ،دروغ میگویند ، دروغ می گفتند که خوشبختند .
مثل جنینی که سقط میشود
مثل یک زندگی که هرگز آغاز نمیشود
مثلِ خون ... لخته ... درد ... داد
مثل قابلهای که اتاق را ترک میکند
مثل مردی که چانهاش را میخاراند
مثل زنی که آرام گریه میکند
مثل اشک
مثلِ حسرت
مثل تختی که پر از خالی میشود
مثل سکوت
مثلِ سقوط
مثلِ سینهای که پر از آه میشود
پر از آه
پر از آه
این چنین شکست خورده ام
تنها
تهی
تلخ
درد
درد
درد
برای یک زندگی مشترک
همه به دنبال سیندرلای درون نیستن ؛
بلکه کوچکی پاهایش ...
باریکی کمرش ...
سرخی لبانش ...
چشم نادان ها رو کور میکند ؛
نگو ...
که توهم ...
جز نادانهایی !!!
هرزگی تنها سهم علف باغچه خانه ما نیست
هرزگی به زنانگی یا مردن بودن ما نیست
هرزگی قلب کثیفی است
که شب به شب ،کلیدش را به هوسی اجاره میدهد
هرزگی کر بودن وجدانی است
که همه دنیا را کور میبیند
هرزگی تنها سهم علف باغچه خانه ما نیست
رای دلم،
گاهی مادری مهربون میشم،
دست نوازش به سرش میکشم،
میگم: «غصه نخور، میگذره…»
برای دلم،
گاهی پدر میشم،
خشمگین میگم: «بس کن دیگه بزرگ شدی…»
گاهی هم دوستی میشم مهربون
دستش رو میگیرم
میبرمش به باغ خیال …
دلم
از دست من خسته ست…
هنوز حرف پیرمرد عصابدستی را یادم نرفته که گفت مثل عصا باش
هزار بار زمین بخور اما... اجازه نده
اونی كه بهت تكیه داده حتی یه بار هم زمین بخوره!]
بر سر مزرعه ی سبز فلک ،
باغبانی به مترسک می گفت :
دل تو چوبین است و ندانست که زخم زبان ، دل چوب هم می شکند
اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان باش..
اگرشریف ودرستکار باشی فریبت میدهند، ولی شریف و درستکارباش...
نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش...
بهترینهای خود رابه دنیا ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد!
در نهایت می بینی هرآنچه هست همواره میان تو و خداونداست نه میان تو و مردم
زین پس تنها ادامه میدهم، در زیر باران.
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم.
میخواهم تنهایی ام رابه رخ این هوای دو نفره بکشم....!
باران نبار من نه چتر دارم نه یار...!
از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،
از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،
نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.
از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،
این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست!
براي خيانت هــــزار راه هــســــت ؛
اما .... هـيــچ کــــدام به انـــدازه ی تــــظـــاهـــر به دوست داشتن کــثـيــف نـيـســـت ... !!!
نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم
زندگی چیست ؟
اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟
اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟
اگر مر گ است چرا زندگی می کنیم ؟
اگر زندگی است چرا می میریم ؟
اگر عشق است چرا به آن نمی رسیم ؟
اگر عشق نیست چرا عاشقیم ؟
ماهاتماگاندي ميگويد:هفت چيزانسان را از پاي درمي آورد وهلاك ميسازد:
1 سياست بدون شرف.
2 لذت بدون وجدان
3 پول بدون كار
4 شناخت بدون ارزشها
5 تجارت بدون اخلاق
6 دانش بدون انسانيت
7 عبادت بدون فداكاري
آدم فقط از چيزهايي كه اهلـــي كند ،مي تواند سر در آرد .
انسان ها ديگر براي سر در آوردن از چيزها وقت ندارند .
همه چيز را همين جور آماده از دكان ها مي خرند .
نیازی به انتقام نیست
فقط منتظربمان
آنهاکه آزارت میدهندسرانجام به خودآسیب میزنند
واگربخت مددکندخداونداجازه میدهد
تماشاگرشان باشی
قبل از اینکه به کسی بگی : " دوستت دارم ..."
خوب فکراتو بکن...
چون شاید چراغی رو تو دلش روشن کنی...
که خاموش کردنش به خاموش شدن اون بیانجامه
خدایــــــــــا!!دستم به آسمانت نمی رسداما تو که دستت به زمین
می رسد بلندم کن
فقیر به دنبال شادی ثروتمند،وپولدار به دنبال آرامش زندگی است
کودک به دنبال آزادی بزرگتر،وبزرگتر به دنبال سادگی کودک است
پیر به دنبال قدرت جوان،وجوان در پی تجربه سالمند است
آنان که رفته اند در آرزوی بازگشت،وآنان که مانده اند در رویای رفتن . . .
خدایا ! کدامین پل در کجای دنیا شکسته است که هیچکس به مقصدش نمیرسد؟
معنی خنگول
==
به کسی گفته میشود که قلبی پاک و بی گناه دارد. آدم فروش نیست , نا رفیق نیست , از پشت خنجر نمیزنه , مهربان است!
به سلامتیــــــــــــه همه ی خنگــــــولا
ماهيان شهر ما از كوسه ها وحشيترند
بره هاي اين حوالي گرگها را ميدرند
سايه از سايه هراسان در ميان كوچه ها
زنده ها هم آبروي مرده ها را ميبرند.
Ƹ̵̡Ӝبعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط برای یک نفرƸ̵̡Ӝ
اما دلـــــــــــت میگیرد وقتی یادت می افتد که هرکســـــــــــی ممکن است
Ƹ̵̄Ʒبخواند جـــــــــــــــــز آن یـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر.. Ƹ̵̄Ʒ