1423


یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی ودلتنگی...
چایت را بنوش و نگران فردا نباش
از گندم زار من و تو مشتی کاه می ماند برای بادها …
نیما یوشیج
از مرگـ نـــ☜ از مرگـ نـــمےترسمـ ☞
منـ فقط نگرانمـ ڪهـ درشلوغےِاونـ دنیا ؛
مــادرمـ رو پیدا نڪنمـ ..
مادر
منـ بهشتـ روزیرپاتــ ندیدمـ ؛
زیرِپایهـ تو ؛
آرزو هایـےبودڪهـ ازاونـ گذشے ☜بهـ خاطرِ منـ ..
مادر ؛
روسَریتـ روبردار ؛
تا ببینمـ توشبـ موهاتـ چندزمستونـ برفـ نشَسِهـ ؛
تامنـ بهـ بهاررسیدمـ ..
بهـ جرمـِ اینڪهـ بهشتـ زیرِ پاشونـ بود ؛
دنیاروبراخودشونـ جهنمـ ڪردنـ ..
☜" مـــــادر " نوشتهـ میشهـ ؛
ولے ☜فرشــــتهـ ☞خوندهـ میشهـ ..
مےترسمـ ☞
◀مَن خُدآیے دآرَمـ ڪِ مَرآ مُخآطَبـ ▶
◀[ خآصـِ ]▶
◀خُودَش ڪَرده ▶
◀(^_^)▶
✚GOD
ﺧــــــــــﺪﺍﯾــﺎ؛
صفحه ی ﺁﺧﺮ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎمهﺍﻡ ﺭﺍ اینگونه می ﺧﻮﺍﻫﻢ...
"به توفيق شهادت نائل شد"
ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ ﺑﺮﺍی ﻣﻦ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ که ﻋﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻫﺴﺖ؟!
ﺭﺍﻩ ﺁﺳﻤﺎﻥ که بسته نیست ، ﻫﺴﺖ؟!
❤اللهم الرزقنا توفيق الشهادة فے سبیلک بحق الحسین❤
نهایت مردانگی این است که :
حواست به گلی که خدا سپرده دستت باشد ..
◄المَرأَةٌ رَیحانَةٌ►
را که درک کردی ..
اجازه ی گذر هیچ نگاهی به زیبایی گلت را نمی دهی ..
نه اینکه همه ی نگاه ها را کور کنی ...! نه ..
دور گلت حصاری می کشی به زیبایی و امنیت آسمان ...
شیعه علی بودن ؛ غیرت علی داشتن را می طلبد ..
و دنبال فاطمه بودن .. علی بودن را...
چایت را بنوش نگران فردا مباش
دکتر نيستم
اما برايت ده دقيقه راه رفتن،روى جدول کنار خيابان را تجويز ميکنم،
تا بفهمى عاقل بودن چيز خوبيست،
اما ديوانگى قشنگ تر است..
برايت لبخند زدن به کودکان وسط خيابان را تجويز ميکنم،
به ﺗﻮ پيشنهاد ميکنم که شاد باشى!
خورشيد هر روز صبح،بخاطر زنده بودن ما طلوع ميکند!
هرگز، منتظر" فرداى خيالى" نباش.
سهمت را از" شادى زندگى"، همين امروز بگير.
نگران نباش . چایت را بنوش
دلم برای باغچه میسوزد
کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکرماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باور کند که باغچه دارد میمیرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
فروغ فرخزاد
واقعیت نوشت ♣
با کیفیت ترین چیز تو زندگیمون درد بود چون هر چی کشیدیم پاره نشد..!
هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست
که من به زندگی نشستم!
-احمد شاملو
حقیقت نوشت ♣
زندگی نوشتنی زیاد داره...
اما گاهی هیچی پیدا نمیکنی که بنویسی جز..
سکوت...
اِی خـدا . .
اَگَر کـِنـارِ لــحظـه هآیـَم
تــورا ندارَم . . .
تــو خــود دَر کـِنارِ لحــظِه هایَــم بـآش . . .
" اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ "
همانقدر که زن را باید فهمید
مرد را هم باید درک کرد
همانقدر که زن بودن می خواهد
مرد هم اطمینان می خواهد
همانقدر که باید قربان صدقه ی رویِ ماهِ بی آرایشِ زن رفت
باید فدایِ خستگی هایِ مرد هم شد
همانقدر که باید بی حوصلگی هایِ زن را طاقت آورد
کلافگی هایِ مرد را باید فهمید
این من را زمین بگذار!
ما که شدی
دیگر زن بودن و مرد بودن نیست که نمایان است
این ما معنا دارد
خــانـــــوم خوشگله شــماره بـدم؟؟؟
خــانـوم خــوشـگِله برسونمت؟؟؟
خـوشـگـلـه چـن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟
ایـنها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصــلا” اهل این حرفـــــها نبود…
این قضیه به شـــدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.
به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت
شـاید می خواست گـــلــه کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی دخترک وارد حیاط امامزاده شد…
خسته…
انگار فقط آمده بود گریه کند…دردش گفتنی نبود….!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.
زیر لب چیزی می گفت انگار!!!
خـدایـا کـمکـم کـن…
چـند ساعـت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نـشـسـتـی!!!
مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند…
به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…
امــا انگار چیزی شده بود…
دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!!!
احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!
فکر کرد شاید اشتباه میکند!!! اما اینطور نبود!یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جـــایــش نگذاشته…!!!
مـن مثــل ایـن گـداهـا نیستــم !!
ڪـه زنگ تمـام خـانـه هــاے ڪوچـه را مــــے زنــد ،
تـا شایــد یڪــــے در را بـاز ڪنــد .
مـن فقـط درب خانـۀ خودت بست نشستــه ام ..
"مهربــان پـروردگــار مـن "
مــــے دانـم حتــــے دست خـالــــے بـازگشتـن از درگــاهت
" بــــے حڪمت " نیست ..
پـسرمـ!
گنـه کـار را نـااميـد مـکـن
چـه بـسا کـسى هـستـ کـه همـيشـه بـا گنـاه استـ
سـرانـجـامـش بخـيـر پـايـان يـابـد
چـه بـسا آدم خـوبـي ستـ در اول عمــرش
سـرانـجـامـش بـه آتـش کشيـده شـود
پـنـاهـ مـي بـرمـ بـخـدا از آنـ آتـش
وصيـتـ و سفـارش اميـر المـؤمنـيـن علـي (ع) بـه امـام حسـيـنـ (ع)
بَعضی وَقتا بایَد مِثه مَن تَنهـــ��ــا باشی،
تَنهایِ تَنها...
هِی اهَــ��ـنگ گوش بِدی،
فـِک ڪٌنی، هَمه چیو بِریزی تو خودِت
تا مَرزِ اِنفِـ��ــجار بِری...
اونوَقت دَرِ اتاقـو باز ڪٌنی با هَمون لَبخــ☺ـــند مَسخَرہ هَمیشِگی
وانٌمود کٌنی همه
چی خوبه...
الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ
سوره نور/آیه 26
دلم نوشت:
ما پسرا همیشه میگیم دختر خوب کم هستش
بیشتر دخترا یا دوست پسر دارند یا زن زندگی نیستند
ولی شده
به خودتم نگاه بندازی ببینی دوست پسر اون دختره مگه خودت نیستی
مگه خودت خوبی که دنبال بهترینم میگردی
به نظرم اومد که بگم :
انقدر به دنبال فاطمه نگرد اندکی خودت هم علی باش
♡❤▀▀▀♡❤▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀♡❤▀▀▀♡❤
یعنی اینکه هم دلت پاک باشه، هم کارت...
حضرت علی عليه السلام فرمودند :
نماز را در وقت تعيين شده آن به جاى آور،
به خاطر فراغت از نماز شتاب مکن!
و به بهانه کار و گرفتاری،
به تاخير ميانداز!
بدان که همه اعمال تو بسته به نماز توست.

╗═══════════════════════╔
║ ایـטּ روز هـآ اَز ڪِنـآر مَــטּ ڪـ ـِﮧ ميگذرے..║
╝═══════════════════════╚
╗════════╔
║ اِפـتیـآط ڪُـטּ!║
╝════════╚
╗═══════════════════╔
║ هِزآرآטּ ڪآرگَـر مَشغـولِ ڪآرَنـב...║
╝═══════════════════╚
╗══════════════════════════╔
║ روפــیــــ ـِﮧ اَҐ בَر בَسـت تَعـویـــ ــضـ اَسـت [!] ║
╝══════════════════════════╚
چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجین گذاشته و به راه افتاد
♥•٠·
چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمده و گفت :
به گردنت بزنم یا به لبت ؟
چوپان گفت : آیا سزای خوبی این است ؟
مار گفت : سزای خوبی بدی است ...
و قرار شد تا از کسی سوال بکنند ، به روباهی رسیدند و از او پرسیدند .
روباه گفت :
من تا صورت واقعه را نبینم نمی توانم حکم کنم , برگشته و مار را درون بوته های آتش انداختند مار به استمداد برآمد و روباه گفت :
بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود ...
♥•٠·♥•٠·♥•٠·♥•٠·
به فـ ـکرِ نـ ـمازت باش مـ ـثلِ شارژ موبایـ ــلت!
با صـ ـدای اذان بلند شـ ـو مثلِ صـ ـدای موبایلـ ـت!
از انگشــ تان برای ذکر اسـ ـتفاده کن مثـ ـلِ صـ ـفحه کلید موبایلـ ـت!
قرآن را همیـ ـشه بخوان مـ ـثلِ اس هاے موبایلــ ـت!
خُــــدایـ ـے ما کجاییـ ـم...؟..