مرد ها سکوت می کنند!
نمی توانند وقتی که ناراحت هستند!
گریه کنند و بهانه بگیرند!
اون ها نمی توانند به تو بگویند!
من رو بغل کن تا آروم بشم!
نمی توانند بگویند دلشان می خواهد در آغوش تو گریه کنند!
ممکن است خیلی تو رو دوست داشته باشند!
اما نمی توانند صداشون رو مثل دختر بچه ها کنند و جیغ بزنند و بگویند :
عاشقتم!
او همه این ها رو قورت می دهد که بگوید یک مرد است!
یک آدم محکم که می تواند تکیه گاهت باشد!
اختصاصی

نظرات شما عزیزان:
میخواهم برایتان تنهایی را معنی کنم!!!
در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,
هوای سرد ,
صدای موج
انتظار انتظار انتظار
… … به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلش کنی ,
نه شانه هایی که با دستانت آن رابگیری ,
نه صدايی که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است...
در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,
هوای سرد ,
صدای موج
انتظار انتظار انتظار
… … به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلش کنی ,
نه شانه هایی که با دستانت آن رابگیری ,
نه صدايی که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است...
جیران 

ساعت0:17---2 دی 1391
سلام سردارکوچولووبلاگ زیبایی داریدبهتون تبریک میگم موفق باشید
یک دوست ازفیس نما
یک دوست ازفیس نما
پا
می رفت
می رفت
می رفت …
غافل از دلی که جا مانده بود !
می رفت
می رفت
می رفت …
غافل از دلی که جا مانده بود !
شرمنده که کمتر بهتون سر میزنم...
آخه امتحانات و کنکور و... وقتمو زیاد گرفته...
.gif)
.gif)
آخه امتحانات و کنکور و... وقتمو زیاد گرفته...
.gif)
.gif)
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر اَی ..
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
... زیر چشمی به خدا می نگریست !..
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم!!. قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید !!!..
یاد من باش ... که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
به اندازه عرش ..نه ....نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !...
راهی ظلمت پر شور زمین ..
طفلکی بنده غمگین اَدم!..
در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!
نازنینم اَدم .... نبری از یادم ...
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر اَی ..
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
... زیر چشمی به خدا می نگریست !..
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم!!. قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید !!!..
یاد من باش ... که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
به اندازه عرش ..نه ....نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !...
راهی ظلمت پر شور زمین ..
طفلکی بنده غمگین اَدم!..
در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!
نازنینم اَدم .... نبری از یادم ...
سلام.وبلاگت حرف نداره
چشمک یعنی چی؟.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
_| پنج شنبه 23 آذر 1391 |_| 23:2 |_| ღ❦☣ღ |_
_|
|_