خوش بہ حال آسموטּ ڪہ هر وقت دلش بگیره بے بہونہ مے باره ...
بہ ڪسے توجہ نمے ڪنہ ...
از ڪسے خجالت نمے ڪشہ...
مے باره و مے باره و...
اینقدر مے باره تا آبے شہ ...
آفتابے شہ ...!!!
ڪاش...
ڪاش مے شد مثل آسموטּ بود...
ڪاش مے شد وقتے دلت گرفت اونقدر ببارے تا بالاخره آفتابے شے...
بعدش هم انگار نہ انگار ڪہ بارشے بوده !

نظرات شما عزیزان:
واحساسات کهنه ای که تاهمیشه دوستشان دارم...
امروزتکراری دوباره خواهم داشت از عشق دلم ...
وآغازی جدید ازاندیشه های نو...
امروز حتما تازه تر خواهم شد...ودورخواهم بود...
از هر آنچهخسته میکند مرا...
وگلویم رابه بغض ونگاهم را به اشک می کشاند باز...
امروزروز دیگری ومن مجنون دیگری هستم...!
واحساسات کهنه ای که تاهمیشه دوستشان دارم...
امروزتکراری دوباره خواهم داشت از عشق دلم ...
وآغازی جدید ازاندیشه های نو...
امروز حتما تازه تر خواهم شد...ودورخواهم بود...
از هر آنچهخسته میکند مرا...
وگلویم رابه بغض ونگاهم را به اشک می کشاند باز...
امروزروز دیگری ومن مجنون دیگری هستم...!