Home || Email || Profile || post || Lox theme || Archive || Links

˙·٠•● تنهاتــــرین ســـردار●•٠·˙

یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی ودلتنگی...

 

*********************
بنام هستی بخش توانا
همیشه سعی کن لبخند بر لبانت,عشق در قلبت, لطف در نگاهت, محبت در چهره ات, بخشش در رفتارت وحق در زبانت جاری باشد و بس.

گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند،بر آن ها که می هراسند بسیار تند، بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است اما، بر آن ها که عشق می ورزند ،زمان را آغاز و پایانی نیست.



واین منم:
ازجنس برگ های سبز بهارم،
 مرد شب های قشنگ آسمان بهارم...
دلم شکننده تر از برگ های خوشرنگ پاییزیست که در زیر پاهایتان خورد می شود هر روز،صدایش ولی آهسته تر از آن رعد و برق های شبانگاهی ست.
نازک تر از بلورم و نرم تر از حریر، اگر هم قصد شکستن داری سنگ بی انصافی است ، یک تلنگر کافی است !
دوست بی ریای دریایم ولی دشمن با هرچه نامردیست...
آرامم ولی جوشان...
خاموشم به آهستگی فریاد ...
گرمم به گرمی روز های عاشقانه،
سردم به لرزانندگی لحظه های گرم پاییزی،
هم نفس خاکم ولی جنسم بلورین است ،بلورین مثل آیینه،مثل مهرو شفقت های این ماه پر آدینه...
من همان آوای غمگین شبستان های تاریکم و آن قویی که می میرد بدون یار در غربت...
همان لحظه به لحظه فکر کردن های یک دل عاشق و آن بیداد های یک دل صادق...
من همانی هستم که اینجایم و می گویم:
خدایا ! لحظه ها را نگیر از من که با این فکر عاشق و دل صادق
گذرگاهم نباشد این جهنم ها و شیطان های پر نیرنگ...
خدایا ! اگر آفریدی مرا امروز پس خودت هدیه کن مهرت را
به دلم امروز...

دل من آبیست, دریاییست, آسمانیست, بارانیست ...!!! سرشار از عشق و احساس انسانیت است !!!
اما در اندرون من تنها غوغاییست !!!
و سکوتم بالاترین فریاد عاشقانه ی دل هاست .....

در من ابری نهفته است
که به آفتاب می خندد
چترت را فراموش کن
اگر به سوی من می آیی
فراموش کن
اگر از آسمان غمی داری
با من اینجا
آرامش بی کران بارانی است
که از چشمان تو
سال هاست می بارد.

من سراغ دریچه ای می روم که روبه افقی سبز گشوده می شود.به پیشواز کبوتری سرخ که از خاکسترش گل می روید و عاقبت به انتظار کسی خواهم ماند که با سکوتش سخن می گوید.من کسی هستم که با خود ققنوس سوغات می برد. و تنها آرزویش این است که باورش کنند.
و در پایان قصه ...
پشت تمام این دریچه های خیس ، یک افق به سمت پنجره تنهایی من سبز می شود ...
وقتی که باران با تمام قطراتش انتظار مرا باور کند, من ثبت خواهم شد .

با کوچه آواز رفتن نیست
فانوس رفاقت روشن نیست
نترس از هجوم حضورم
چیزی جز تنهایی با من نیست …

ترسم نیست بی تردید از جاده ، از سایه
تاریکِ تاریکم ، من از من می ترسم
من از سایه های شب بی رفیقی
من از نارفیقانه بودن می ترسم …


در و دیوار دنیا رنگی است. رنگ عشق.
خدا جهان را رنگ كرده است. رنگ عشق.
و این رنگ همیشه تازه است و هرگز خشك نخواهد شد.
از هر طرف كه بگذری، لباست به گوشه‌ای خواهد گرفت و رنگی خواهی شد.
اما كاش چندان هم محتاط نباشی؛ شاد باش و بی‌پروا بگذر،
كه خدا كسی را دوست‌تر دارد كه لباسش رنگی‌تر است ...
 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





_| دو شنبه 26 دی 1385 |_| 14:1 |_| ღ❦☣ღ |_ _| |_


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1121
بازدید دیروز : 29
بازدید هفته : 1164
بازدید ماه : 2224
بازدید کل : 47287
تعداد مطالب : 1423
تعداد نظرات : 694
تعداد آنلاین : 1